کد مطلب:224271 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

غزل سیاسی ملک الشعرا بهار
ملك الشعراء بهار این غزل سیاسی را كه مشحون بر اعمال عمال روس است گفته در روزنامه ی جهاد چاپ شده



دل فریبان كه به روسیه ی دل جا دارند

مستبدانه چرا قصد دل ما دارند



دلبران خود سر و هر جائی و روسی صفتند

ورنه در خانه غیر از چه سبب جا دارند؟



گاه لطف است و خوشی گاه خطا بست و عتاب

تا چه از این همه پولتیك تقاضا دارند



خوبرویان اروپا ز چه در مردن ما

حیله سازند گر اعجاز مسیحا دارند



گرچه در قاعده ی حسن سیاسات جمال

مسلك آن است كه خوبان اروپا دارند



عاشقان را سر آزادی و استقلال است

كی ز پولتیك سر زلف تو پروا دارند



صف مژگان تو را دست سیاسی است دراز

با نفوذی كه به معموره ی دل ها دارند



دل مسكین من از قرض یكی بوسه گذشت

با شروطی كه لبان تو مهیا دارند



بچه قانون سپه ناز تو ای ترك پسر

در حدود دل یاران سر یغما دارند



این چه صلحی است كه در داخله ی كشور دل

خیل قزاق اشارات تو مأوا دارند



بكمسیون عرایض چكنم شكوه ز تو

كه همه حال من بیدل شیوا دارند



ما به توضیح دو چشمان تو قانع نشویم

زانكه با خارجیان الفت و نجوی دارند



در پناه سر زلف تو بهارستانست

كه در او هیئت دل مجلس شورا دارند



حكم فرمای كه در محكمه حسن و جمال

هرچه آن حكم تو باشد همه مجرا دارند



رازداران تو در انجمن سری دل

نطقی از رمز دهان تو تمنا دارند



دل غارت شده در محضر عدلیه دل

متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند



سخن تازه ز طبع تو عجب نیست بهار

كه همه مشرقیان منطق شیوا دارند





[ صفحه 376]





چون سپاه امپراطور از جفا بستند توپ

بر مزار پاك شاه دین رضا سلطان طوس



شاه دین یازید دستی از برای انتقام

آن چنان دستی كه بر هم زد اساس ملك روس



آن چنان دست یداللهی كه از نیرو كند

با خرد بینی برون از مغز گردونش شموس



تاج و تخت امپراطوری گرفت او از تزار

كرد حبس او را پس از عزلش بصد عجز و فسوس



كلك مجدی بهرسال عزل و حبس او نوشت

عزل و حبس امپراطور است از سلطان طوس



ای كه می گفتی چرا بدخواه دین كیفر نیافت

حالیا بنگر كه دست حق برون شد ز آستین



ملك الكلام